تقسیم عشقمون با شما

شاد بودن هنر است گر به شادی تو، دلهای دگر باشند شاد

 

.......

تا سلامی دوباره خدا نگهدار عزیزکم این مطلب آخرین مطلبه تا بیایی و به این وبلاگ تازگی ببخشی
23 اسفند 1391

خوابم یا بیدار؟

باورم نمیشه اصلا باورم نمیشه عزیزمون از پیشمون رفت اگه پنجشنبه هامون توان پا گرفتن داشته باشن ما توان دیدن جای خالیه عزیزمونو داریم؟ خدایا تا حالا که اونقدر بمون صبر دادی همگی فکر میکنیم داریم خواب میبینیم  میترسم از روزی که بیدار شم احساسم رو نمیفهمم شاید همون طور که عزیز تو زندگیش ذره ای ناراحتی و زحمت برای کسی نداشت بعد از رفتنشم از خدا برامون آرامش خواسته نمیدونم عزیز   میدونم که خوشحالیو مشغول عشقبازی با خدا نمیگم خدایت بیامرزد چون گناهی نداشتی فقط غبطه میخورم به این همه پاکی دلمون برات تنگ میشه   ...
4 دی 1391

سپاس

سپاس خدایم را  که باز اعجاز کرد که دیده ام به سوی نور همی باز کرد  آرامشم بداد و  بدید مرا کان دم ویرانه ام به رسم خداییش آباد کرد در بند بندگیه تو بودن، بندگی نبود سپاس خدای راکه دل ز بند بردگی وا کرد ...
20 آبان 1391

سفر کوتاه

سلااااااااااااااااااااااام عزیز دل جای شما خالی. دخترکم؟ حدود یک ماه پیش پنجشنبه روزی بابایی مهربون از سر کار اومد خونه و گفت: (دیوونه ای بریم شمال؟؟؟؟) یعنی بدون برنامه ریزی قبلی. من با دیوونه ایش موافق بودم ولی با خستگی خودش نه .گفتم شبو راحت  استراحت کن صبح زود میریم خلاصه صبح حرکت کردیم ولی مقصد کجا بود خدا میدانست و بس.از اونجاییکه مامان جون و آقاجون چند روز  قبلش رفته بودن آبگرم لاویج و خیلی از قشنگیاش تعریف کردن و دل ما رو آب انداختن ما هم تصمیم گرفتیم بریم اونجا نزدیک نور بود وااااااااااای معرکه بود مگه نه؟ واقعا که ایرانمون بهشته کاش قدرشو میدونستیم خدایااااااااااااا چه قدر زیبایی آفریدی ...
20 آبان 1391

سامان کوچولو خوش اومدی

سلام کوچولوی من زمینی شدن پسر دایی جونت مبارک دلت براش تنگ شده نه؟ حتما خیلی با هم شیطونی میکردین که خدا از هم جداتون کرد آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  ببین با لبخند قشنگش داره دعوتت میکنه به زمین سامان: ٤ روزه ندیدمت بدو بیا یه بازیه خوب یاد گرفتمااااااا راستی مامان بابام اسم منو سامان گذاشتن انقدر اینجا دنیای خوبیه ببین چقدر آروم خوابیدم بدو بیا منتظرتما     ...
29 مهر 1391

جای شما خالی نقاش کوچولو

جات خالی گلم جمعه ای که گذشت افتتاحییه نمایشگاه نقاشی بود(تهران .نگارخونه ی برگ )  یکی از قشنگ ترین روزای زندگیم بود .صبح همون روز نمایشگاه گل و گیاه بود  ( لذتی بردیییم از این خلقت بی مانند )وبعد از اون از خلقت آثار نقاشی که تقدیم شده بود به استاد بزرگ جناب اقای کاتوزیان نگران نباش از نقاشیا عکس گرفتم تا هر وقت تشریف آوردین ببنیو لذت ببری   اول از کار های استاد بزرگوارم جناب آقای پور مرشد شروع میکنم   اینها هم کارهای فوق العاده ی هنر جویان آقای ملکیه این کار با مداد رنگیه    خیلی عالیه این ها ...
3 شهريور 1391

شرح این روزای ما

سلام نی نی من    (  چند تا خبر جدید دارم ) عناوین اخبار          عاشق تر از پیشم ماه مهمونی خدا از راه رسید آتلیه نقاشی قاصدک افتتاح شد پذیرش هنر جویان کماکان رو به پیشرفت است   ورزش نشاط زندگی دی وی دی های دکتر فرهنگ هلاکویی رسید واما........مشروح اخبار عاشق تر از پیشم وای عزیزکم، نمیدونی چه حس خوبیه عاشق بودن .هر روز بیشتر از دیروز  دوسش دارم چون هر روز بیشتر میشناسمش و بیشتر از دیروز منو غرق محبتهاش  میکنه .نمیدونی چه دنیای  قشنگی ساختیم تو خونمون تنها عشقه و امنی...
10 مرداد 1391

اولین درس نامه

سلام کوچولوی من امروز میخوام مثل همه ی مامانا یه تجربه رو در اختیارت بذارم اگه خواستی استفاده کن ضرر نمیکنی داستان از این قراره که ما تصمیم گرفتیم به منظور رهایی از عوامل زیست محیطی (تماس های آشنایان به منظور اعلام آخرین خبرها و تحولات! بوی قرمه سبز! و......)  که مانع از تمرکزمان در نقاشی کشیدن میشد خلوتگاهی سوا از منزلمان برای خود و نقاشی هامان دست و پا کنیم بر آن شدیم که با پدر مهربانتان در میان گذاریم .گذاشتیم .و ایشان استقبال کرد ومارا مثل همیشه شرمنده ی محبت هایش نمود. (مرسی همسرم) گفتیم حال که میخواهیم محیط را محیا کنیم چه خوب که از آن برای آموزش این هنر رنگارنگ به علاقه ...
22 خرداد 1391